کتاب رسول مولتان
کتاب رسول مولتان داستان شهیدی که تروریست ها او را بهترشناختند…..
رسول مولتان روایت واقع گرایانه زندگی شهید سید محمد علی رحیمی است که از زبان همسرش مریم قاسمی زهد بیان شده است.
رحیمی شهیدی است که عمرخودرادرهند ،پاکستان ،آفریقا وافغانستان صرف ترویج ارزش های انقلاب اسلامی وتشیع راستین کرد و با منش و گفتار خود بروحدت ونزدیکی میان همه مذاهب اسلام تاکید وباتبلیغ زبان فارسی سعی برتوسعه عمق استراتژیک انقلاب اسلامی داشت.
این کتاب به فعالیت فرهنگی شهید باجریانات تکفیری وروایت روزهایی که شهید رحیمی در غربت، زیر تیغ وهابیت گذراند ومیدان راخالی نکرد می پردازد. به ویژه اینکه متن آن روایت کننده فعالیت هایی است که درنهایت به شهادت این سردار بزرگ فرهنگی انقلاب اسلامی توسط نیروهای تکفیری درپاکستان انجامید.
در بخشی ازکتاب می خوانیم:
یک شب ،خسته بودم ونرسیدم غذادرست کنم ،هرچه داشتیم ،داغ کردم وسفره افطارراچیدم ،علی همیشه می گفت:«برای کارمند ها غذا درست کن ،اگه خواستن بخورن ،اگرنه بیرون.»
آن شب تاآخر ین لحظه علی در دفترش بود،موقع اذان مستقیم آمدسرسفره. هرچه راکه داشتیم ،تقسیم کردم وسهم هرکس راتوی بشقابش گذاشتم،سهم علی هم یک بشقاب عدس پلو شد.
منتظر بودم بپرسد برای کارمند هاچی درست کردی تاباتوپ پرجوابش رابدهم . تا قاشقش راتوی بشقاب زد، مکث کرد:
به حبیب غذادادی ؟
من هم ازخدا خواسته شروع کردم: یعنی چی؟ مگه من آشپزم؟ یکدفعه آبدارچی ت رو هم بیرون کن، من بیام چای هم بهتون بدم. نگاهم کرد، قاشقش را آرام پایین گذاشت، ظاهر غذایش را مرتب کرد و گفت:
من غذا نمی خورم. بلند شد رفت زنگ دفتر زهیر رازد. بیا غذا رومی ذارم اینجا . بده به حبیب .بگو امروز غذا کم بوده.اکه کمش بود، پول بده بهش بره غذابخره. این ها رابه زهیر گفت وبدون یک کلمه حرف برگشت . درمقابل ناراحتی واعتراض من ،باآرامش نگاهم کردوگفت:
من گرسنه نیستم .شما بخوریدماهم که ازگلویمان پایین نمی رفت. دوباره ازهر بشقاب کمی برداشتم ویک پرس غذابرایش درست کردم . بار اول و آخر شد که افطار فقط برای خودمان تهیه کردم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.