توضیحات
پیامبر هزار و یک درخت
«پیامبر هزار و یک درخت» عنوان کتابی است از مجموعه مثل ما، مثل ماه و درباره زندگی و رسالت حضرت نوح (ع) که واحد کودک و نوجوان نشر جمال، کتاب‌های سلام برای کودکان 8 تا 12 سال منتشر کرده است.
زندگی‌نامه انبیاء الهی، همیشه یکی از دوست‌داشتنی‌ترین و جذاب‌ترین تعالیم دینی به‌خصوص برای کودکان و نوجوانان بوده است. قصه‌های پیامبران مملو از معجزه‌های شگفتانگیز، مبارزه‌های بی‌امان و آموزه‌های زیباست. با این داستان‌ها می‌توان چیزهای زیادی درباره زندگی به کودکان آموخت: صبر، توکل، ظلم‌ستیزی، مهربانی و بسیار آموزه انسان‌ساز دیگر.
کتاب کودک پیامبر هزار و یک درخت داستان زندگی حضرت نوح است که با قلم هنرمندانه مسلم ناصری، بیانی جذاب و تازه پیدا کرده. او ماجراهای فراموش‌شدۀ زندگی انبیاء را با وقایع امروز پیوند داده و مخاطب را میان دیروز و امروز در نوسان نگه داشته است.
برخلاف زندگی‌نامه‌های معمول پیامبران که از تولد آغاز و با مرگ به پایان می‌رسد، این کتاب از کمی مانده به پایان، شروع شده. از جایی که بعد از هزار سال دعوت مردم به خداپرستی، نوح (ع) از قوم خود ناامید شده و به فرمان خداوند، شروع به کاشت 1001 درخت سرو کرده است تا با چوب آن، کشتی بسازد. تمسخر مردم از این که نوح مدام درخت می‌کارد و قطع می‌کند و شگفت‌آورتر آن که می‌خواهد با چوب آن‌ها در دل بیابان کشتی 4 طبقه بسازد، لحظه‌ای او را راحت نمی‌گذاشت اما فرمان الهی بود و چاره‌ای جز آن وجود نداشت.
دکتر مسلم ناصری، نویسنده این کتاب، تاکنون بارها برنده جوایز ادبی مختلف و ازجمله کتاب سال جمهوری اسلامی شده است.
کتاب پیامبر هزار و یک درخت یک جلد، همان‌طور که گفته شد، جلد اول مجموعه «مثل ما، مثل ماه است». این مجموعه به زندگی‌نامه پیامبران اولوالعزم اختصاص دارد. شما می‌توانید همه جلدهای این مجموعه را در صفحه کتاب‌های مثل ما، مثل ماه مشاهده کنید.
کتاب پیامبر هزار و یک درخت 64 صفحه مصور رنگی دارد. تصویرگری زیبا و رنگارنگ کتاب را رضا مکتبی انجام داده است. بخشی از کتاب را با هم می‌خوانیم:
«هیچ‌کس نمی‌دانست آن مرد چه‌قدر عمر دارد. صدسال؟ شاید بیشتر! پانصدسال؟ شاید خیلی بیشتر! هفت‌صدسال؟ نه، باز هم شاید بیشتر! هزارسال؟ شاید، شاید هم کمتر. فقط خدا می‌دانست. پدرها او را به فرزند خود نشان داده بودند؛ ولی خودشان مرده بودند؛ البته چند نفر دیگر هم بودند که کم و بیش عمر نوح را داشتند، ولی چیزی از گذشته به یاد نداشتند…»
دیدگاه کاربران
افزودن نظر جدید