کتاب پنی قشقرق 5
کتاب پنی قشقرق 5 اثر جوآنا نادین / انتشارات هوپا
کتاب «پنی قشقرق 5» از مجموعه پنی قشقرق است که داستانهایی پر از شوخی، خلاقیت و ماجراجویی را به تصویر میکشد. پنی، شخصیت اصلی این مجموعه، با ایدههای عجیب و غریب خود دنیای متفاوتی از دیدگاه یک کودک را به نمایش میگذارد. این کتابها با زبان طنز و داستانهای بامزه، کودکان را تشویق به تفکر خلاق و پذیرش اشتباهات میکنند.
مجموعه پنی قشقرق با داستانهایی که پر از ماجراهای خندهدار و شخصیتهای جذاب است، به کودکان کمک میکند تا با چالشهای روزمره در زندگی کودکانه خود مواجه شوند. اگر به دنبال کتابهایی سرگرمکننده و آموزنده برای کودکان هستید که آنها را در دنیای خیالی و پر از شوخیهای کودکانه غرق کند، «پنی قشقرق 5» و دیگر جلدهای این مجموعه انتخابی عالی خواهند بود.
فقط بعض وقت ها آدم ها نمیتوانند جنبه های درخشان ایده های من را درک کنند. مثلا شکار کردن خون آشام ها خیلی ایده ی منحصر به فردی بود. تازه کاسمو هم می گفت آقای بنتلی باکت واقعا آدم نیست و وانمود می کند که مثل ماست. قضیه ی مامان بزرگ اُوِرال هم تقصیر خودش بود. چون نمی توانست نیمه ی پرِ لیوان را ببیند.من فقط می خواستم خوشحالش کنم، ولی واقعا نمی دانم چرا از گریم باحاش خوشش نیامد. تازه این هم که آب همه ی آشپزخانه مان را برداشت، اصلا مهم نیست، چون واقعا ارزش این را داشت که من یک رکورد شِکنِ بی رقیب بشوم.
کتاب «پنی قشقرق ۵» داستانی پر از شوخی و کشمکشهای کودکانه است که در آن پنی و دیسی، دو شخصیت اصلی داستان، درگیر دعوای بامزهای میشوند. این دعوا که بر سر خوابیدن در طبقه بالا و استفاده از وسایل گریم است، به یک ماجرای خندهدار و پر از چالشهای روزمره تبدیل میشود. کتاب با رویکردی طنزآمیز و پر از اتفاقات غیرمنتظره، به کودکان این امکان را میدهد که دنیای پیچیدهتر روابط اجتماعی و احساسات خود را از زاویهای کودکانه و جذاب بررسی کنند.
این کتاب نه تنها برای سرگرمی کودکان مناسب است، بلکه به آنها کمک میکند تا مفهوم تعامل و حل مسائل را در دنیای واقعی خود بهتر درک کنند. خرید کتاب کودک «پنی قشقرق ۵» برای کسانی که میخواهند کودکانشان را با داستانهای خلاقانه و طنزآمیز آشنا کنند، انتخابی عالی خواهد بود.
متن کتاب پنی قشقرق ۵:
«یک دقیقه نگذشته بود که شروع کردیم به بحث کردن و خوب نشان دادیم که اصلا با هم کنار نمی آییم. دعوایمان سر این بود که کی طبقه ی بالای تخت بخوابد. من می گفتم حق من است، چون همیشه طبقه ی بالا می خوابیدم، آخر دوست داشتم نوک دماغم به سقف بخورد. دیسی هم می گفت این حق اوست، چون ملکه است و هرکاری دلش بخواهد، می تواند بکند.
اخرش مامان گفت اصلا هیچ کی حق ندارد طبقه ی بالا بخوابد. تشک های جفت مان را می اندازد روی زمین، ای جوری کلی بهمان خوش می گذرد، انگار رفته ایم اردو. بعدش به قول مامان می توانستیم صورت های همدیگر را گریم کنیم و تا صبح توی گوشِ هم پچ پچ کنیم.
اما دیس گفت ترجیح می دهد بمیرد تا اینکه جای وسایل گریمش را به من بگوید. گفتم من هم ترجیح می دهم بمیرم تا اینکه دیسی بخواهد من را گریم کند. این جوری شد که وضعیتمان واقعا افتضاح شد و لیوان هیچ نیمه ی پری نداشت و این تنها چیزی بود که من و دیسی سرش توافق داشتیم. ما واقعا حق داشتیم اوضاع خیلی فاجعه بود. تا عصر همان طور توی سر و کله ی هم می زدیم که برای یک دختر چی بهتر است؟»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.