قصه های خوب برای بچه های خوب جلد 3 (قصه های سندبادنامه و قابوسنامه)

کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب جلد سوم

در کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب جلد ۳، قصه هایی از دو کتاب سندبادنامه و قابوسنامه انتخاب شده است. این کتاب یکی از 8 جلد مجموعه کتابی است که میتوانید در صفحه مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب سایر جلدها را نیز بررسی و در صورت نیاز خرید نمایید.

مهدی آذر یزدی نویسنده این کتاب کودک می گوید: من از میان قصه‌های سندبادنامه، قصه های خوبش را که همیشه سودمند است انتخاب کرده‌ام و به زبان ساده ترب برای شما نوشته ام.

اما قابوس‌نامه کتابی پیرامون مسائل تربیتی است و یکی از پادشاهان قدیم برای نصیحت به فرزندش نوشته است. از قصه های قابوس نامه نیز، تعدادی که به نظر خوب تر بوده انتخاب شده و به زبان ساده تر نوشته شده است.

فال روباه، بزرگی شتر، تربیت فیل، آتش بازی، کودک هوشیار، نابینای نکته سنج، میمون فضول، صبر روباه، مورچه و زنبور، حکم قاضی، مرغ زیرک، یک قطره عسل، گربه سفید، خیاط و کوزه، نیکوکار گناهکار، تجارت و سخاوت، آب و آب، گفتار خوب، گواهی درخت، نان و حلوا، تو نیکی میکن و در دجله انداز، جوانمرد با معرفت، خلیفه و حاکم، دانش و پاداش از جمله قصه های این کتاب است. این کتاب در رده کتاب 9 تا 12 سال قرار می گیرد.

از مجموعه کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب علاوه بر قصه های سندبادنامه و قابوسنامه اثر مهدی آذریزدی میتوانید کتاب زیر را نیز بخوانید:

کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب جلد چهارم: قصه های مثنوی معنوی

بخشی از کتاب قصه های سندبادنامه و قابوسنامه

از کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب جلد 3 بخشی را با هم می خوانیم: «روزی بود و روزگاری. در نزدیکی شهر کابل یک هدهد بسیار باهوش و زیرک بود. خود در باغی بر درختی لانه داشت. در آن باغ پیرزنی زندگی می کرد. پیرزن هر روز ریزه های نان روی بام خانه‌اش می ریخت و هدهد می خورد. آنها با هم آشنا شده بودند و گاهی با هم احوالپرسی می کردند. یک روز که پیرزن از خانه بیرون آمد تا دنبال کاری برود دیده هدهد هم از آشیانه بیرون آمده و روی شاخهٔ درخت نشسته و دارد آواز می خواند. پیرزن گفت: می دانی چه خبر است؟ هدهد گفت: چندان بی خبر هم نیست مگر خبر تازه ای هست؟ پیرزن گفت: زیر درخت را نگاه کن بچه ها را میبینی؟ هدهد گفت: می بینم دارند بازی می کنند. پیرزن گفت: معلوم می شود با همهٔ زیرکی خیلی ساده‌ای. آنها بازی نمی‌کنند بلکه دام و تله می گذارند تا تو و امثال تو را در دام بیندازند. هدهد گفت:…»